شکوه زندگی

کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

شکوه زندگی

کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

شکوه زندگی

زندگی شیرین تر از آنست که فکرش را بکنی، فقط باید آنکه می بایست باشد، با تمام وجود باشد نه سایه و هاله ای از بودن
بخاطرت از خیلی چیزها گذشتم اما بخاطرم یک ذره گذشت نکردی
کاش می توانستی عظمت عشق مرا درک کنی
اما چه سود از گفتنهایی که حاصلش سکوت است
کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

پیام های کوتاه
بایگانی
پیوندها
  • ۰
  • ۰

امشب من

اصلا نمیتوانم بخوابم انگار میترسم
نمیدانم
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

پارسال همین موقعها چقدر کنارم بودی چقدر از حال و هوای مذهبیت بهره مند بودم چقدر حرفای قشنگی با هم زدیم و تو از حضرت عباس ع نوشتی و من با ان روایت عجیب در اردبیل اشنا شدم و پیغام تو را رساندم دنیا چقدر زود میگذرد عزیز من
حدود شش سال است میشناسمت اما انگار تمام عمر در من بوده ای
خدایا نگهدارش باش
او وجود من است عمر من است
همین
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

رفتم با خدا کمی حرف بزنم دلم ارام بگیرد از او و اینکه حواسش به من هست و با رویا بهم هشدار داده بود تشکر کردم دوباره ساعت شش بعد ازظهر بردمش بیمارستان دکتر دیدش امپولشو زدن اوردمش خونه و رفتم تلگرام تو بودی و از تو خواستم برام دعا کنین و تو جوابی ندادی دلم گرفت اومدم اینجا خاطراتمو ثبت کنم امروز تموم شد و اقا پسر بطور شگفت انگیزی خوب شد و الانم رفته هیات و مجلس عزاداری و موقع رفتنش براش ایت الکرسی خوندمو بدرقه اش کردم و دارم با خودم فکر میکنم امشب شب اقا ابالفضل العباس ع است اقای مهربانی که سایه شان را بر سر منو خانه و کاشانه ام و شما انداخته بودند و از ان روز یکسال گذشته است
الهی شکر خدای رحیمو رحمان
خداجونم ممنونم
السلام علیک یا اباالفضل العباس ع
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

دستمو روی قلبش گذاشته بودم میترسیدم یکدفعه دیگه نزنه اونقدر که استرس داشتم قلبمو کلیه هام از درد داشتن منفجر میشدن رسوندمو خوابوندمش روی تخت پرستارا اومدن بالای سرش تست کردن و گفتن باید انتی بیوتیکشو عوض کنن و دوباره رفتم دارو گرفتم برگشتم بهش زدن سرمش تموم شد کم کم چشماشو باز کرد نزاشتم بستریش کنن اخه میگفت مامان من امشب میخوام برم سینه زنی دسته فردا تاسوعاست قول میدم زود خوب بشم گفتم نگران نباش میبرمت خونه اوردمشو بهش لیمو شیرین دادم خریدارو جابجا کردم و براش سوپ گذاشتم ناهارو قرصاشو خورد و خوابید بعد از یه روز سخت ساعت چهار بعد ازظهر بود و بلاخره من تونستم دقایقی بنشینم اومدم صفحه ها باز نمیشد نفهمیدم بودی یا نه رفتم تلگرام فقط صبح بودی دلم گرفت
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

گفتن باید پنی سیلین بهش بزنن درمانگاه تعطیل بود مطب دکتر هم میگفت ما تست نداریم گفتم اخه پسرم خیلی وقته پنی سیلین نزده اینم قویه فکر کنم خطرش بیشتره پرستار گفت مشکلی پیش نمیاد اینطوری بمونه بدتر میشه دل تو دلم نبود خوابم جلوی چشمام بود پسرم به حال تشنج تو بغلم جان داد و از یاداوری و حتی نوشتن الانشم اشکام سرازیر میشن خیلی وحشتناک بود بهشون گفتم تا تست نکنید نمیزارم بهش تزریق کنید و بچم جلو چشمام حالش بدتر میشد خلاصه بغل کردمش با خودم بردمش بیمارستان کمی دورتر از خونه تمام راه به زور قد و بالای رعناشو تو بغلم جمع کرده بودم گلوپ گلوپ اشک میریختمو عباس زینب را صدا کردم گاهی چشماشو باز میکرد میگفت مامان من خوبم غصه نخور بعد دوباره چشماشو هم میزاشت
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

باورش برام سخت بود که این رویا خواسته بود به من کمک کنه و همین امروز تعبیر شد اینکه همانروز رویاهایم تعبیر شوند کم پیش امده و واقعا حول انگیز و شگفت انگیز است از صبح اقا پسر کم کم حالش بد شد اول گلوش گرفت بعد قلبش تیر کشید و درد میکرد اونقدر بیقرار شده بودم که نزدیک بود خودم جان بدهم دستام میلرزید و چشمام تو حدقه نمیتونست ارومو قرار بگیره حس بدی بود مدام خدا خدا کردم رسوندمش دکتر معاینش کرد گفت سریع داروهاشو بگیر بیار خوابوندنش و سرم بهش زدن نوار قلبشو گرفتن دیگه روپاهام بند نبودم تکیه به در دادم و ناگهان سرم گیج رفت مدام زیر لب خدارو صدا کردم اباالفضل العباس ع رو صدا کردم و به اقا گفتم سایه شما رو سرم بود اقاجان کمکم کنید حال بدی بود خیلی بد
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

یا سبحان

رحمانیو رحیمیو سخاوتت زیادت است
ندیممو ضعیفمو بندگی ات سعادت است
امانت تو به دستمو چشم من به دستان تو
شریفیو کریمیو ظلم به تو دناعت است
مستم از نگاهتو لبخندهای گل کرده ات
هستمو خواستم سلامت جمیع بندگانت است
امین یا رب العالمین

امروز
پنج و سی دقیقه بامداد
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

یا سبحان

همیشه سعی کردم امانتدار خوبی برایت بوده باشم حتی از زندگی خودم بخاطر امانت تو گذشته ام و خوب میدانم ذره ای از کارهای ما بندگانت از نظرت دور نمی ماند پس لطفا خواهش میکنم پسرمو به من ببخش حتی دیدن این صحنه ها برای دل یک مادر دردناک است چه رسد به حودوثش
خدایا به جلال و جبروتت به قادری مطلقت به عصمت اولیای اطهرت به ایه ایه قران هدایتگرت مگذار دردمندان درگاهت داغ اولاد ببینند بندگانت را با ان امتحان مکن در حد توانو ظرفیت هیچ بشری جز اولیا و مقربانت نیست مبادا یک ذره ایمان داشته ام را هم به باد بدهم کمکم کن به شرافت حسین ع به قلب در هم فشرده اقای عصرمان عج کمکم کن از من جز بندگی ات کاری ساخته نیست بارالها این اندک را به تشکر از نعماتت از من پذیر الهی امین
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

صدقه برای قلب تحت فشار اقا امام زمان عج رو هیچوقت فراموش نمیکنم اینروزا همه دلشان میگیرد چه برسد به ایشان که از سیره افتاب هستند
بدجور حال دگرگونی دارم انقدر که چون مرغی در قفس, جان و روحم به در و دیوار این جسم میکوبد گویی دلش میخواهد تا عمق اسمانها بپرد تا دیگر در زمینی که چنین خون های پاک به عداوت ریخته شده است نباشد اصلا ادم هر سال اینموقعها از خجالت دلش میخواهد بمیرد که ما انسانیت را در زمین گم کردیم کاش این حس انقدر مداوم تمام سال با ما باشد تا تمام زندگیمان را حسینی با یاد دل خون خانم فاطمه زهرا س بگذرانیمو نفس بکشیم


به خدا گفته ام این را میان دو نمازم
که دلتنگ اذان حرم کربوبلایم

اللهم عجل لولیک الفرج
سلامتی و گشایش دل اقا و سرورمون صلوات
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

روز سختی بود با همکارا بحثم شد اونقد که تنبلو بی وجدان هستن
)):
دیشب خواب خوبی دیدم دلم میخواست مثل قبل از رویاهام اینجا بنویسم ولی ظاهرا نمیشه ولی دلم میخواد لاقل اینجا به رویای زیبام سلام بدم
السلام علیک یا رقیه خاتون س السلام علیک اسرا و شهدای بقیع و کربلا علیهم السلام
""""""""""""""""
امروز ازت بیخبرم حتمن رفتی مسافرت اردبیل
جای منم لب دریاچه شورابیل بنشین حتمن شورابیل برای پری دریایی اش دلش تنگ شده است سلام مرا به او برسان دستت را مثل من در ابش قرار بده و به او به پاکی و شفافیتش به زندگی که در ان جریان دارد سلام بده و از او بخواه که در نجواهای الهی صبحگاه و شامگاهش از خدا برای تو و خانواده ات سلامتی, پاکی, شادی و خوشبختی بخواهد
مرد مهربونم :))
  • شکوفه