شکوه زندگی

کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

شکوه زندگی

کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

شکوه زندگی

زندگی شیرین تر از آنست که فکرش را بکنی، فقط باید آنکه می بایست باشد، با تمام وجود باشد نه سایه و هاله ای از بودن
بخاطرت از خیلی چیزها گذشتم اما بخاطرم یک ذره گذشت نکردی
کاش می توانستی عظمت عشق مرا درک کنی
اما چه سود از گفتنهایی که حاصلش سکوت است
کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

پیام های کوتاه
بایگانی
پیوندها

۶۴ مطلب در بهمن ۱۳۹۴ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

امروز من

یک صبح دگر از تو, دل بردم و دل دادم
یک چهار قل کوتاه, زیر لب خود خواندم
این عشق تماشاییست, نذر رخ زیبایش
هم یک صلوات امروز, هم بوسه فرستادم

برای پسرت
:))
خیلی دوسش دارم از وقتی دیدمش عشق عجیبی تو قلبم جوانه زده انگار من هنوز میتونم مهربون باشم اما دیگه نه برای تو
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

خیلی نازه ماشالا اونقدر معصومانه خوابیده, خیلی دوسش دارم چقدر لبهاش خوشگله کلا نخود نازیه خیلی شبیه باباشه
براش خوشحالم, پدر شده
مبارکتون باشه مراقب همسرت باش اون دیگه مادر شده و مسوولیتهاش حتی از تو که پدر شدی بیشتره
ببخشم دیر برات چند خط از احساساتم نسبت به نی نی نازت نوشتم اصلا حالم خوب نبود الانم خوب نیست ولی خوب میشه گفت کمی بهترم البته هنوزم از خودت ناراحتم هنوزم نسبت بهت حس تنفر عجیبی دارم اما هیچکدوم اینا ربطی به این موجود معصومو دوست داشتنی نداره
بازم مبارکتون باشه
۲۷ بهمن, نمیدونم کی متولد شده شاید یکی دو ماهش باشه اما اینو میدونم که تمام این کارای دنیا برای جدا کردن من از تو بخاطر این موجود کوچولو هستش که دیگه تمام توجه تورو میخواد
:))
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

بابا دوبار زنگ زد بهم تبریک گفت با تعجب مکث کردم تا اینکه گفتش نگرانتم صدات ارومم نمیکنه تو صدات اون ارامشی که همیشه بود اون استقامتی که بود نیست بغض راه گلومو بست چشمام پر شد خودمو جمع کردمو گفتم نه اتفاقا ارومم خوبم شما چطورین, گفت مرسی شکر ولی انگار حالت خوب نیست باباجون بیام دنبالت بریم یه دوری بزنیم نمیدونم چرا نتونستم جوایشو بدم قطع کردم یه نفس عمیق کشیدم گوشیو اشغال نگهداشتمو دوباره خودم زنگ زدم گفتم ببخشید قطع شد خوبم باباجونم فقط فکرم مشغول کارم هستش دارم یه طرح مینویسم خیالش راحت شد خداحافظی کردیم
فردا میرم دیدن مهدیه نمیدونم چه بهانه ای برای تاخیر عملم بیارم بدجور اوضاع جسمیم ریخته به هم مدام درد دارم اونقدر که شبها چندبار از خواب میپرم
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

چقدر عوض شدم نسبت به چیزهایی که قبلا برام مهم بود بی تفاوت شدم دوروزه مدام تلگرام تبریک تولدمو داشتم اما من دیگه منتظر هیچکی نیستم فقط خوندمشون همین
چه اتفاقی داره تو روحو روان من میفته نمیدونم
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

دیروز تولدم بود
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

مرده که محرم نامحرم سرش نمیشه یه لطفی کن عشق طالبانی من یه بار فقط یه بار بیا سر خاکم

تنها درخولست من ازت همینه که دیشبم توی خواب بهت گفتم همین
باور کن خواسته زیادی نیست فقط یه بار اونجا بیا گر چه دیر خواهی امد ولی حتما بیا ممنون
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

خیلی دلم گرفته کلی اشک ریختم چه روزهایی داشتیم خرابش کردی چرا تو هیچوقت نتونستی اونقدر دوستم داشته باشی که نتونی ترکم کنی نتونی سکوت کنی
میدونی اونقدر بهم برخورده سکوتهات که حتی تو گورم بخوابم هم دستم ازش بیرون میمونه تا فقط دلیلشو بدونه فقط بدونه چرا به چه حکمی تنفرو در روح مهربانو لطیف من کاشتی چی بودم چی شدم چی ساختی ازم دستت درد نکنه
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

همونطور که خوب شدن ادما زمان میبره بد شدنشونم زمان میبره هیچکی از اول بد نبوده بلکه بد کردنش
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

دیدی رفتمو مزاحم خوشیات نشدم
مراقب خودت باش
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

روزهای سرد و بی روح هماهنگ با هوای اینروزهای شهر
قدمهای یخ زده با قلبی فشرده
ساعتها و ساعتها
روزهای من
  • شکوفه