دیگه نه نایی برای ایستادن دارم و نه نایی برای رفتن به جلو
هر کی بلاخره یه جایی تموم میشه
مهم اینه جای خوب قضیه تموم بشی
.
دیگه نه نایی برای ایستادن دارم و نه نایی برای رفتن به جلو
هر کی بلاخره یه جایی تموم میشه
مهم اینه جای خوب قضیه تموم بشی
.
تقریبا یک ماهه درگیر مشکلات کمر پسرم هستم مدام یه پام مطب دکتر نقره کار تو میدون آرژانتین هستش یه پام هم فیزیوتراپی هاست، دست آخر دردش کمتر نشد مجبور شدیم برای بلوکاژ یا اصطلاحا تزریق بلوک عصبی در بیمارستان پاستورنو واقع در خیابان احمد قصیر بستریش کنیم، امروز از صبح دلهره امانمو بریده بود داخل بیمارستان شدیم رفتیم پذیرش و بعد هم بستری شد همراهش رفتم اصلا نمیتونستم ازش چشم بردارم، ساعت یک ظهر بردنش اتاق عمل تا ساعت پنج بعدازظهر من پشت این درب بسته جون دادم معده درد و کمر درد عصبی بیچارم کرد، وقتی صدای ناله هاشو از ریکاوری شنیدم قلبم هوری ریخت، خیلی خیلی حس بدی هستش خدا برای هیچ پدر و مادری نخواد، الان دو ساعته به بخش منتقلش کردن و واقعا وقتی میبینم منو نگاه میکنه حرف میزنه و میخنده، انگار تموم دنیا در کف دستان من است.