شکوه زندگی

کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

شکوه زندگی

کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

شکوه زندگی

زندگی شیرین تر از آنست که فکرش را بکنی، فقط باید آنکه می بایست باشد، با تمام وجود باشد نه سایه و هاله ای از بودن
بخاطرت از خیلی چیزها گذشتم اما بخاطرم یک ذره گذشت نکردی
کاش می توانستی عظمت عشق مرا درک کنی
اما چه سود از گفتنهایی که حاصلش سکوت است
کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

پیام های کوتاه
بایگانی
پیوندها

۲۱ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۵ ثبت شده است

  • ۱
  • ۰

امروز من

نمیدونم هنوزم منو یادته
نمیدونی چه حالی بودم امروز صبح, چنان دلم برات تنگ شده قادر به کنترل چشمام نیستم که به اشک ننشینه مدام بغض میکنم مدام اشکامو قورت میدم اما دیگه تو پایانه تاکسی میدان ازادی که پیاده شدم قلبم به شدت گرفت انگار قلبم از شدت دوست داشتنت میخواست بپره تو حلقم بدجور دلم برات تنگ شده نازنینم
نمیدونی چه روزهای سختی رو میگذرونم روزهای سخت پر از تنهایی
بودی مرهمی برای قلبو روحم میبودی اما نیستی و دل بهانه ات را میگیرد
یعنی کجایی ماه من عشق نازم
هر جا هستی برات ارزوی شادی و سلامتی میکنم کنار پسر نازت و همسر مهربونت که قطعا همیشه دوستش داری اونقدر که یادت بره یه روزی یک زن تو را دیوانه وار دوست میداشت و دوست میدارد...
روزگارت بهشت
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

خدایا خودت میدانی هرگز در مقابل ظلم به دیگران سکوت نکرده ام و سعی کرده ام جز در مقابل قدرت تو از هیچ احدی واهمه نداشته باشم امروز مرا به سختی امتحان میکنی وقتیکه منافعم را در یک ترازو و گفتن حقیقت را در کفه دیگر میگذاری و میدانی چقدر به کارم به درامدم برای کمک به پدر و مادر پیرم احتیاج دارم اما واقعا میشود ایستاد نگاه کرد که در جلوی چشمانت صداقت را سر ببرند
روزهای سختی را میگذرانم و این قطعا برای شرایط قلبی من مشکل زا است فقط امیدوارم بتوانم از مردی با ایمان که علیه او دسیسه چیده اند به نحوی درست حمایت کنم خدایا کمکم کن به هر قیمتی شده کوتاه نیایم که دیگر روی بردن نامت را نخواهم داشت
پاپوشی ساخته اند با دو سر زیان, بگویم, من و نگویم, او بیکار میشویم
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

خدا میدونه چقدر دلم برات تنگ شده
امروز رفتم به درخت امید کوچولو سر زدم کلی برگاش بزرگ شدن و فهمیدم اون درخت اقاقیاست یه درخت اقاقیا با کلی شکوفه های زیبا, البته هنوز گل نداده کوچولو هستش ولی این خیلی شگفت انگیز بود که بلاخره فهمیدم درخت چیه و بازم خیلی شگفت انگیره که نمیدوم گلهاش سفید خواهند بود یا بنفش, هر چی که باشن قطعا زیبا خواهند بود
پسر کوچولوی تپلی نازم هزارتا بوس عزیزم
))
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

شام دیشب گذر و صحبت بیدار که بود
مست پیمانه عشقت, دلت اوار که بود؟!
ما در اینجا به تمنای نگاهت به صفیم
تو نگاهت به پریشانی دلدار که بود؟!

خودم"
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

شام دیشب گذر و صحبت بیدار که بود
مست پیمانه عشقت, دلت اوار که بود؟!
ما در اینجا به تمنای نگاهت به صفیم
تو نگاهت به پریشانی دلدار که بود؟!

خودم"
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

شام دیشب گذر و صحبت بیدار که بود
مست پیمانه عشقت, دلت اوار که بود؟!
ما در اینجا به تمنای نگاهت به صفیم
تو نگاهت به پریشانی دلدار که بود؟!

خودم"
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

شام دیشب گذر و صحبت بیدار که بود

مست پیمانه عشقت، دلت آوار که بود؟!

ما در اینجا به تمنای نگاهت به صفیم

تو نگاهت به پریشانی دلدار که بود؟!


خودم"


ممنونم به خاطر نظراتتون، معمولا به پنل مدیریت سر نمیزنم بخاطر همین نظراتتونو دیر میبینم

  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

احساس میکنم برای چندمین بار از دست دادمت
قلبم درد میکنه و به شدت تب دارم وجودم دوباره داره در یک احساس عجیب میسوزه
وقتی ظهر میخواستم ناهار بخورم رفتم تلگرامت نگاهت کنم و با پسر گلم حرف بزنم اما نبود هیچی نبود تمام لقمه هامو قاشق به قاشق با قطرات اشکم قورت دادم و تا همین الان سانسی بغضم ترکیده و تمام وجودم سوخته در یک عشق نابسامان میسوزم بی انکه کسی بداند و بتواند همدردم بشود بتواند اندکی از دردم را به دوش بکشد
مدام سوختنو مدام سوختن
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امید

چرا عکسای پسرمو برداشتی من فقط اون برام مونده بود که روزی چندبار ثانیه ها بنشینم و تماشا کنمش من باهاش زیر درختش که دیگه کم کم بزرگ شده و کلی شاخو برگ داره قدم میزدم من براش از تو میگفتم از اینکه چه راحت از زندگیت حذف شدم از اینکه هنوزم دوست دارمت و تو عین خیالت نیست اینهمه روز گذشته و خواهد گذشت و ما از هم اینهمه بی خبریم
کار خوبی نکردی بازم یک صدمه احساسی سنگین بهم زدی اونقدر که اشکام قطع نمیشن و بغضی تو گلوم نشسته که با این اشکها خالی نمیشن
همیشه همینطور به داشته های من از خودت بی تفاوت بودی عکستو عکس پسرمو حرف زدنتو نوشتنت تو وبلاگتو همه رو از من گرفتی حتی تماس پیامکی تلگرامی تلفنی همه رو گرفتی حتی هیچوقت نمیبینمت گذشت اونروزا که فرصتی بود گذشت
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

هنوزم دلم میگیره وقتی این نوشته رو میخونم
.
  • شکوفه