کلی سوغاتی دادند مدام میگفتم نمیتوانم در تهران اینها را به طرف منزل حمل کنم یکی از مردان جذاب و قد بلند ایل گفت خانم دکتر بیام براتون بیارمشون همه ایل زدند زیر خنده و من انقدر از حرفش خنده ام گرفته بود لبخندی زدمو گفتم نظر لطفتونه اما راضی به زحمتتون نیستم خلاصه اینکه دیگه هیچوقت نگفتم نمیتونم اینارو با خودم ببرم ماشین پر از روغن محلی, انواع عسل از کوههای زاگرس و اشترانکوه, کیف گلیم بافی شده روسری با طرح و رنگهای عشایر و کیف پول چرمی دست دوز شده بود همینکه گفتم من اجدادم از عشایر و ایل بختیاری هستند و لر هستم یک دنیا محبت به سویم ارزانی شد انها مرا از خودشان میدانستند خانمی که از همکاران ساکن لرستان بود گفت همینکه دیدمتان حس کردم مثل خودمان هستید
:)
:)
- ۹۵/۰۲/۲۵