به قدری دلم برایت تنگ شده که مدام کلافه ام احوال جسمیم به هم ریخته روحیه ام پژمردست و مدام چشمم به اسمان خیره مانده شاید از تو ندایی بشنوم هر از چند وقتی تب میکنم گرمای قلبم از چشمهای سرخ شده از گریه های شبانه ام بیرون میزند امروز بسیار سرگردان بودم بی هدف راه افتادم به خودم که امدم در کوچه پس کوچه های طرشت بودم من انجا چه میکردم دنبال چه میگشتم
- ۹۶/۰۴/۰۹