امروز غروب سومین جلسه پرونده ام برگزار شد هر چه پیشتر می رود بیشتر میفهمم چقدر انسان توان پست شدن دارد، از مواردی برای متوقف کردنم استفاده می کنند که یک کارمند می تواند به واسطه اش مورد تشویق و قدردانی قرار گیرد درکش برایم زیاد سخت نبوده است که انسانهایی اینچنین پست باشند که بتوانند همه چیز را با مدرک و سندسازی وارونه جلوه بدهند قبلا هم در سازمان شهرداری همچین مشکلاتی داشته ام اصلا به همین خاطر از آن کار فاصله گرفتم اما متاسفانه همه جا کسی که زیادی درستکار باشد زیادی هم تخریبش میکنند این چیز غریبی نیست
از احوالات روحی ام برایت بگویم که چقدر داغونم و دیدار هر لحظه از حضورت چقدر برایم آرامش آفرین است، ممنونم که هنوز در کنارمی حتی اگر ندانی که نفسهایم به نفس هایت گره خورده است
نمیدانم تا کجا تا به کی میتوانم لحظه لحظه نفس کشیدنت، بودنت و نگاه هر لحظه ات را داشته باشم نمیدانم کی قرار است این مسیر کوچک ارتباطی هم قطع شود یاد روزی افتادم که وبلاگم از دست رفت و چقدر بینمان فاصله انداخت، فاصله ای که برخلاف میل تو هم نبود و برایت مفید هم بود در این بین من سوختمو روزی صدسال پیرتر شدم الان دیگر احساس درختان کهنسال را وقتی نام تبر را میشنوند درک میکنم که چطور سریال زندگی پر خطر و پر حادثه شان از مقابل چشمانشان میگذرد
چقدر حرف دارم با تو
امروز بارها برایت نوشتمو دیلیت کردم بارها به آدرس وبلاگ قدیمت رفت و آمد کردم نمیدانم چرا بعد از اینهمه سال از مسکوت ماندنش هنوز هم احساس میکنم تو آنجا هستی و هنوز هم آن را زنده می دانم حتی اگر آخرین مطلبش برای سالهایی باشد که هنوز خیلی بیشتر از حالا داشتمت
چقدر زود میگذرد
چقدر زود میشود تمامت کنند و تمام بشوی
مراقب خودت باش
زنیکه که همیشه عاشقت ماند و رفت تا تو لحظات ناب زندگی را تجربه کنی
بدان که همیشه دوستت دارم همسفرم و مرد مهربان رویاهایم
هنوز هم دلنوشته آخرت جگرم را خون میکند
که انطور در مقابل نگاه من از عشقت به او نوشتی
هنوز هم نمیتوانم در این یک موضوع درکت کنم
خدانگهدار
شاید همین روزها مجبور شویم این کلمه را ثانیه به ثانیه با خودمان صرف کنم
خدانگهدارم
خدانگهدارت
...
- ۹۷/۰۲/۱۱