شکوه زندگی

کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

شکوه زندگی

کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

شکوه زندگی

زندگی شیرین تر از آنست که فکرش را بکنی، فقط باید آنکه می بایست باشد، با تمام وجود باشد نه سایه و هاله ای از بودن
بخاطرت از خیلی چیزها گذشتم اما بخاطرم یک ذره گذشت نکردی
کاش می توانستی عظمت عشق مرا درک کنی
اما چه سود از گفتنهایی که حاصلش سکوت است
کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

پیام های کوتاه
بایگانی
پیوندها

۶۹ مطلب در اسفند ۱۳۹۴ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

امروز من

چه حالی شدم الان دوستم یه تصویر از بیرون و صحن بقیع برام گذاشته بود اصلا درونمو بلوایی راه انداخته یاد خوابم تو شب شهادت خانم فاطمه زهرا س انداختم که اقا امام زمان عج ادرس قبر مطهر ایشونو از روی این ستونها بهم دادن دقیقا مشابه حرفهای اقای خادمی تو بازار اذرشهر, گیجم واقعا دوباره دوروبرم داره چه اتفاقی میفته من نمیخوام به اونروزها برگردم میترسم دوباره همه چیز شروع بشه و باز هم اجازه بدم ازم سواستفاده احساسی بشه من نمیخوام ناجی برگرده نمیخوام دوباره تو فقط بشینی من بنویسمو بخونیم من دیگه نمیخوام بازم تو رویاهام غرق بشم نمیخوام
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

روز سختی بود هم خسته ام هم سردرد بدی دارم دیشب خوابم نمیبرد همش تو فکرت بودم تا نزدیکای سه صبح بیدار بودم وقتی هم که خوابم برد تو رویاهام دیدمت نگاهت بارونی بود بهم گفتی به فکرتم فراموشت نکردم چرا گفتی کسی نیست دوستت داشته باشه من که هستم کنارتم و من فقط گریه کردم و بهت گفتم خیلی دیر گفتی حالا که پدر شدی حالا که زنی چسم براهته پدر بچش برگرده خونه و از خواب که پریدم متکام خیس اشک بود و با خودم تکرار کردم اره دیر گفتی اونم تازه تو رویا گفتی نه واقعیت
دلم هواتو کرده یعنی الان کجایی اصلا منو یادت میاد خیلی دوستت دارم هنوزم دوستت دارم مراقب خودت باش خدا بهمراهت ایشالا سال خوبی داشته باشی
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

وام به حسابم واریز شد میخواستم خونه رو عوض کنم اما واقعا پشیمون شدم خودمو تا این حد زیر بار قرض بردم ادم برای یکی میمیره که براش لاقل تب کنه وقتی روابط ما قراردادیه من چرا روی این رابطه اینقدر سرمایه گذاری کردم حداقل میتونستم حقوقمو برای سلامتیم عمل جراحیم و اصلا برای مادرم خرج میکردم که بابا دیگه توان کار کردن نداره و بیشتر کمک خرجشون میشدم میبینی اینطوریه که من چیزی در اینده نمیبینم زندگی من تنها در یک دور تسلسل سالیانه گیر افتاده بدون اینکه کسی باشه که دوستم داشته باشه این خیلی دردناکه خیلی زیاد
تمام عمرمو به اطرافیانم خدمت کردم برای همه مادری پدری خواهری کردم حالا چی شد نتیجش هیچی

امید جان پسرم درختتو خوب جایی کاشتم نباشم هم باغبان بهش میرسه
:)
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

این همون ادم هستش هیچی تغیر نمیکنه چه باشی چه نباشی اون سکوته اینو بفهم بدیهاشو نامردیهاشو از یاد نبر اگه برگردی و همه چیز مثل قبل بشه بازم همون رفتارهارو باهات داره مطمین باش اون عوض نشده هیچوقت نخواهد فهمید تو زندگیش تورو کم داره اون همون ادمی هستش که نشست نگاهت کرد با مرد غریبه ای وارد ارتباط بشی اون همون ادمی هستش که قدر داشتنتو ندونست مطمین باش برگردی همه چیز مثل قبل میشه باز هم تو حرف میزنی و او مدام میخونه کیفشو میبره و سکوت تحویلت میده نخواه که بازم اونطور خوار و خفیف بشی حال پریشانی دارم بهتره برم بیرون یه کوچولو قدم بزنم
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

شده اونقدر دلتنگ بشین ندونید چطوری خودتونو اروم کنید من دقیقا به این اندازه دارم پر پر میزنم برای دیدنش و دیگه داره اشکم سرازیر میشه
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

از ساعت شش صبح بیدارم هر کاری کردم بتونم اماده بشم برم سرکار نتونستم اصلا انگار کمرم نصف شده نمیشه سر همش کرد خلاصه اینکه امروز خانه نشین شدم تصمیم گرفتم کمی خیاطی کنم رویه متکاها داغون شدن بلاخره باید امروزو یه جوری گذروند تا اقا پسر از مدرسه برگرده باز اون خونه باشه اوضاع کمی بهتره خدا ایشالا نگهدار بچه های همه باشه پسر منم همینطور
روزهای سخت سال۹۴ دارن بی تو همینطور میگذرن و تموم میشن و معلوم نیست سال اینده چطور خواهد گذشت چقدر سختتر از امسال خواهد بود و نمیدانم سرنوشت برایم چه رقم خواهد زد...
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امید

پسر خوشگلم قوربون چشمای نازت برم که اینجوری داری باباتو نگاه میکنی تا ازت عکس بگیره یعنی الان تصویر بابات تو چشمای ناز تو افتاده
میدونی پسر کوچولوی نازم خیلی احساس تنهایی میکنم اونموقعها که بابات بود گر چه بهم بی توجه بود اما لاقل یکی بود باهاش حرف بزنم حتی اگه جوابمو نده اون خیلی وقتا نمیدونم بخاطر چی بخاطر دلش یا بخاطر سرگرمی نمیدونم اسمشو هر چی بزاریم بلاخره گاهی همراهم بود و حس میکردم بلاخره هر چی باشه یکی هست میدونی خیلی دلم براش تنگ شده بشینم یه دنیا باهاش حرف بزنم هر چند که تمام نامردیاش دلمو سوزونده باشه دلم براش تنگ شده خیلی
دلم برای دیدن حضورش تنگ شده
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

سختترین جمله ای که تو عمرم شنیدم بود
رابطه منو اون خونیه اما رابطه منو تو قراردادی
خاک بر سر مردی که به همسرش همچین حرفی بزنه و چه بدبخته همچین زنی که اینحرفارو میشنوه و درونش میشکنه بغض میکنه و هی تحمل میکنه مرگ براش بهشته اما قسمتش نمیشه
به چی باید دلخوش بود واقعا به چی, به تو که عین خیالت نبود جلوی چشمت اینقدر برات مردمو زنده شدم به اون که براش فقط یه قراردادم به اقا پسر که چند وقته دیگه بخوام نخوام ترکم میکنه مثل تو میره سر خونه زندگیش به خواهربرادرام که هر کدوم فکر خودشونن به پدرو مادرم که اونقدر پیر شدن میترسم از دست بدمشون هیچی تو دنیای من ثبات نداره هیچی تو دنیای من برام نمونده نمیمونه

از همه مردها متنفرم اینو خیلی خوب درونم احساس میکنم
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

روز سختی بود
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

قسمت سخت قضیه اینه که دیشب مدام خوابهای پریشان دیدم مدام داشتم برای پدرم دعا میکردم ولی او خوب نشد و در خوابم فوت شدن نگرانشم حالم گرفته است و چطور با این اوضاع روحی و جسمی خرید و خانه تکانی کنم نمیدانم
):
دیشب که خواب بدی دیدمو از خواب پریدم چقدر دلم میخواست تو بودی باهات حرف میزدم چقدر دلم میخواست بیام تلگرامو باز کنم بتونم حضورتو نگاه کنم گر چه بودنات بخاطر من نباشه اما اشکام شاید ارومتر میشدن شاید گریه هام هق هق نمیشدن هی... چه فایده داره گذشته هارو یاداوری کردن گذشته هایی که تو با رفتارهات با حرفای جگرسوزت خرابشون کردی واقعا چه فایده قدرمو ندونستی
):
دلم گرفته نمیخوام خونه بمونم زنگ میزنم بابا بیاد دنبالم با هم بریم چند ساعتی رو کنار هم باشیم
  • شکوفه