شکوه زندگی

کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

شکوه زندگی

کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

شکوه زندگی

زندگی شیرین تر از آنست که فکرش را بکنی، فقط باید آنکه می بایست باشد، با تمام وجود باشد نه سایه و هاله ای از بودن
بخاطرت از خیلی چیزها گذشتم اما بخاطرم یک ذره گذشت نکردی
کاش می توانستی عظمت عشق مرا درک کنی
اما چه سود از گفتنهایی که حاصلش سکوت است
کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

پیام های کوتاه
بایگانی
پیوندها

۸۹ مطلب در مرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

...

هیچ ادرسی هم ازت تو این شهر ندارم از سوری هم ادرسی ندارم فقط اسم یک پمپ بنزین
علی اباد
باید برم پیداش کنم دلم میخواد ببینمش و باهاش حرف بزنم دوتا عاشق مجنون حال همو خوب میفهمن من میخوام ازش در مورد عشقش ایوب بپرسم دلم میخواد بهم بگه چی شد که ترکش کرد فقط چون زن گرفته بود نمیشد عشقشو زنده نگهداره یعنی مردها در عاشقی اینطورن
یادمه نوشته بودی اونقدر عاشقشی که دلت میخواد همیشه در اسایش زندگی کنه دقیقا چرا هر وقت اینجای متنتو میخونم یا برای خودم تکرارش میکنم اینهمه غم تو دلم میشینه و اشکام سرازیر میشن و با بغض تو دلم میگم اونجا جایگاه من بود نبود؟!
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

...

نمیدونی چه حالی هستم یک حس خوب اشنا دارم امروز
چقدر دلم میخواد ادرس اینجارو بهت بدم بدونی بخونیم که من کجام دلم میخواد بدونی تا اگه هنوزم عشقمون ته قلبت یه ذره ازش مونده نوشته هامو و احساس خودتو بعد خوندنشون اگه هنوزم کتاب عشقمونو مینویسی بهش اینروزارو اضافه کنی کاش میتونستم ادرسشو بهت بدم
کاش...

حال خوبم با خستگی راهو اب به اب شدنو نافرمانیهای قلبم قاطی شده عضله هام پرش دارن باید حسابی استراحت کنم اما من که اونقدر ذوق مرگم خوابم نمیبره که ))
یه زاناکس خوردم زوری بخوابونم اخه دیشب تمام ثانیه هارو باهات حرف زدمو قدم زدم و تنهایی های روح خستمو باهات قسمت کردم با یاد تو درددل کردم و به حق که چقدر سبک شدم
عاشقانه میپرستمت کاش بدونی
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

...

اینجا اردبیل
سلام ماه من
عشق نازم
چه ذوقی چه حس خوبی دارم
انگار تو این شهر فقط دنبال یک چشم یک نگاه میگردم )))
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

...

سلام صبح بخیر زندگی
مرز اذربایجان و گردنه حیران )))
ادم واقعا از اینهمه طبیعت زیبا حیران میمونه کوهها پشت به پشت هم, همه پوشیده از انبوه درختان سر بفلک کشیده با قدمت سالیان سال که خبر از حکایتهایی از مردمان غیور و شیرمردان این مرز و بوم داره حکایت از زنانی که پا به پای مردهایشان مردانگی کرده اند به افتخار همه استارایی ها و اردبیلی ها هوراااااا
مرد مهربون اذریم دیگه کم مونده برسم به زادگاهت ))))
چه خاطراتی داره یادم میاد یادته رفته بودی جنگل کمرت گرفته بود بعد گفتی گردنه حیرانی و بهت گفتم هر چی میبینی رو توصیف کن تا در وصفش شعری بنویسم و تو کم لطفی کردیو سکوت کردی گل نازم سکوتی پر از معنا پر از روح لطیف سحرخیزان و شاید پر از عشق...
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

...

مگه نه اینکه برگی بدون خواست خدا از درختی نمیوفته مگه نه اینکه اصلا اومدنت تو زندگی من خواست خدا بود پس رفتنتم خواست خدا بوده چرا باهاش کنار نمیام
به خودم میگم که باید بپذیرمش اما نمیتونم دلم نمیزاره هر چی سعی میکنم راحتت بزارم مزاحم زندگیت نشم بیشتر به جسمو روحم فشار میاد
خدا خودش هر چی خیره پیش بیاره ایشالا
باید مطیع حضرت حق بود باید سرنوشتو پذیرفت
خدا کنه بتونم مرد باشمو بهت اسیبی نزنم
زندگیت ارامشت خانوادت برام ارزشمنده همیشه بوده

خدانگهدارت باشه تک گل باغ بهاران من
۷۷-۳۴/۲۷/۵/۱۳۹۴
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

روز دوم

هر کاری میکنم خوابم نمیبره به شدت خسته ام ولی دل تو دلم نیست زودتر برسم اردبیل و تو مسیر گردنه حیرانو ببینم
مدام تسبیح ذکر میگم خداروشکر میکنم اونقدر بهم عمر داد که این زمینه مهیا بشه بتونم بیام به این سفر
وای یاد اون روز افتادم که تا دو بعد از نیمه شب باهات حرف میزدم و تو اومده بودی اردبیل و بعد بهت گفتم الان برات یه شعر مینویسم که تا صبح خواب از سرت بپره و تو گفتی اتفاقا لازمه تا صبح بیدار باشمو قدم بزنم
نه من گریه نمیکنم من نمیخوام اشک بریزم ولی نه دیگه نمیشه جلوشو گرفت این دل بدجور تو را میخواهد مرد رویاهام مهربانم
الان تو در اغوش گرم خانواده ات بی هیچ اطلاعی ارمیده ای و من در فکر ته خاطرات بجا مانده از روزهایی که واقعا داشتمت
چه زود گذشت
پنج سال
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

...

یعنی تو یه لحظه هم بهم فکر میکنی

دلم برات تنگه
خیلی

مراقب خودت باش
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

...

چه اسمون قشنگی داره شبهای استارا
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

...

یا امامزاده قاسم ع امامزادگان شریف استارا من اومدم نذرمو ادا کردم و با کمال تعجب متوجه شدم ایشان از نوادگان امام موسی کاظم ع هستند اگر اشتباه نگفته باشند و من حال شیرینی داشتم با شنیدن نام اقای بزرگواری که در ان دنیا در مجلسی در شب تولدشان جشنی در رویای من بر پا بود
حال خوبی دارم یک حال رویایی
با امدن به اینجا یک رویای صادقه به واقعیت پیوست
من تو را در جای جای اینجا حس میکنم ترک شهر اشوب دل من
تو را با تمام وجود سپاس میگویم و برای زندگی شیرینت, حال خوبت و سلامتی ات هزاران هزار بار خدا را صدا میزنم
امین
مرد مهربانم مرد رویاهای صادقانه من
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

...

خدایا عظمتتو شکر
چقدر دریارو دوست دارم
تلاطمشو که مثل روح مواج منه و ارامششو که بازم مثل روح ارام منه وقتی تورو در روحو جریانم درجریان دارم
خدایا هزارتا بوس بخاطر اینهمه زیبایی
  • شکوفه