بهانه ای برای ناراحت کردنم برای اینکه مانند گذشته ها بهش التماس کنم نرود و او برود و من با تمام حرص و غصه گریه کنم اشک بریزم قلبم بگیرد عصبی بشوم خوابم نبرد از درد به خودم بپیچم کلیه درد امانم ببرد بعد اگر دلش خواست برگردد لنگش را هوا کند سرش را زیر پتو بکشد ارامو تخت تا صبح راحت بخوابد اما اشتباه میکند من دیگر همچین کاری نمیکنم و فقط دیدم خیلی برای رسیدن به ان اوضاع تلاش میکند به او فقط یک جمله گفتم و ارام رفتم سراغ کارهایم انگار با این جمله اتش زده باشمش دارد مثل دیوانه ها قدم میزند و زیر لب غر میزند گفتم دیگر بهت اجازه نمیدهم ناراحتم کنی اینو مطمین باش دیگه نمیزارم
حتی از صدای گرفته و سرفه ها و تبی که صورتمو سرخ کرده نمیگه مریضه لاقل اذیتش نکنم
حتی از صدای گرفته و سرفه ها و تبی که صورتمو سرخ کرده نمیگه مریضه لاقل اذیتش نکنم
- ۹۵/۰۱/۱۰