من فقط دوستت داشتم هیچوقت نخواستم ازارت بدم نخواستم اذیتت کنم اما تو خودت با رفتارات باعث شدی این فاصله هر روز عمیقتر بشه الان من نمیدونم باید چکار کنم حضورت در سکوت باز هم ارامش منو به هم ریخته دیگه اینجا که تنها ارامگاه حرفهای نهفته ام بود باعث ارامشم نیست دیگه نمیتونم به کسی که الان همسر یکی دیگست و پدر بچشه حرفامو بگم امیدوارم بفهمی چه موقعیت سختی برام پیش اوردی اگه واقعا اینجا باشی که هستی و من حاضرم سرش قسم بخورم که اینجایی, خودت بگو من چطور میتونم مردی رو که عاشقانه میپرستمش در کنار حفظ تعهداتش به خانوادش باهاش راحت حرف بزنم و نگرانش نباشم چطور میتونم بدون اینکه بدونم تو مغزت چی میگذره باز هم مثل گذشته باشم
از بودنت ناراحت نیستم اما نگرانم
از بودنت ناراحت نیستم اما نگرانم
- ۹۵/۰۳/۰۳