شکوه زندگی

کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

شکوه زندگی

کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

شکوه زندگی

زندگی شیرین تر از آنست که فکرش را بکنی، فقط باید آنکه می بایست باشد، با تمام وجود باشد نه سایه و هاله ای از بودن
بخاطرت از خیلی چیزها گذشتم اما بخاطرم یک ذره گذشت نکردی
کاش می توانستی عظمت عشق مرا درک کنی
اما چه سود از گفتنهایی که حاصلش سکوت است
کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

پیام های کوتاه
بایگانی
پیوندها
  • ۰
  • ۰

مامان هر سال تاسوعا نذری عدس پلو داره، دیروز حالم بهم خورد مجبور شدم بیام خونه مامانینا، دیشب رو با یک بدبختی صبح کردم مدام هذیان داشتم، مدام تب و لرز و درد قلبم امانمو بریده بود دلم نمیومد کسی رو بیدار کنم با خودم خلوت کردمو ذکر گفتم نیمه های شب که فکر کنم بیشتر از نیم ساعت نشد خوابم برد در خواب میدیدم که خانه مامان هیات است و دسته عزاداری در حال نوحه خوانی هستند و پسری زیبا که معلوم نبود از جنس زمین باشد جلوی دسته ها رد میشد و یک نگاه تاییدی می انداخت به منزل مامان که رسید نگاهشو برگردوندش گفتم چه شده تشریف نمی اورید نذزی داریم مال اقا ابالفضل ع است گفت در خانه ای که صاحبخانه حرمت ندارد چه نذری چه قبولی چه حاجتی چه تاییدی

سرش را برگرداند و راه افتاد

دنبالش رفتم از حرفهایش چیزی سر در نیاوردم مدام میگفتم چه شده چرا اینها را میگوید نگاهم نمیکرد دست اخر پدر پیرم را نشان داد که در حال سینه زنی بود و با یک دستش صورتش را گرفته بود و ارام ارام اشک میریخت، گفتم جانم را به لبم رساندی چه شده

رفتم سراغ پدرم گفتم بابا قلب شما ضعیف است به خودتان فشار نیاورید اما نگاهم نمیکرد اصلا انگار نمیشنید نمیدانستم چکار کنم پسر جوان که مرا مستاصل دید امد کنارم و گفت دیشب را از مادرت سوال کن و انگار در یک لحظه حجمه ای سنگین سرم اوار شود بر روحم الهام شد که چه اتفاقی افتاده است گفتم اشتباه کرده اند با انها صحبت میکنم شما بپذیرید من صحبت میکنم و همینطور اشک می ریختم او ارام که دور میشد گفت این نذر اقا ابالفضل العباس است مرد خوشروی جهادگری که در مقابل ظلم ایستاد ایا رواست در خانه ای به نامش نذری بدهند که به بنده ای به پدر زحمت کشی ظلم شود و فقط به خاطر اشکهای بی امان شماست که اقا کوتاه امدند و پذیرفتند خودت میدانی که عباس ع پناه تمام مظلومین است و خودش گفته که پشت و پناه توست خواهرم

چنان اشک میریختم و در خواب حرف میزدم که با صداهای نامفهومم مرا بیدار کردند تب داشتم زدم زیر گریه، گفتند چه شده نمی‌توانستم حرفی بزنم مامان برایم اب اورد گریه هایم بدتر شد اب را که میدیدم قلبم مدام میسوخت 

خلاصه توانستم زبان باز کنم و بگویم مامان چرا با بابام بد رفتاری میکنی دیشب به پیرمرد چه گفتی که اینطور دلش شکسته

مادرم مبهوت نگاهم میکرد و غم چشمهایش را گرفت گفت چیز خاصی نگفتم فقط منو امین با بابا بحثمون شد که چرا از مستاجر طبقه بالا گذشته است باید خسارت یک و نیم میلیونی را میگرفت و پدرم در این لحظه به جمع ما پیوستند و گفت من با تو مگر هماهنگ نکردیم که فقط هزینه تعمیر خانه را خسارت بگیریم گفتم چرا

تازه فهمیدم که پدر مهربان مرا چطور تحت فشار گذاشته اند که عرضه نداری نمیتوانی مالت را حقت را بگیری به چه درد میخوری

و وقتی پدرم رفت بیرون خوابم را برای مادرم تعریف کردم که چه نذری میپزی وقتی حرمت صابخانه را نگه نداشته ای و او بسیار اشک در چشمانش حلقه شد گفت خوب چرا از ششصد هزار تومان در این وضعیت گذشتی گفتم چون حق ما نبود ان مستاجر بخاطر کوتاهی اش وقتی خانه نبوده شیر اب را باز گذاشته خانه تو را اب بر داشته دیوارها خسارت دیده سقف خراب شده از او رفتم شکایت کردم چون خانه به نام من است و من طرف حساب او هستم قاضی یک و نیم میلیون خسارت کارشناسی را پذیرفته اما این مرد ندارد پول نقد بدهد امده توافق کردیم منزل شما را رنگ کرده حساب و کتاب شده هفتصد هزار تومان، دویست هزار تومان حق شکایت مرا هم پس داده پنجاه تومان هم اضافه پول اب داده که میشود نهصد و پنجاه هزار تومان، دیگر بی حسابیم فقط میماند صد تومان که من از جیبم گذاشتم که انهم چون دربهای شما رنگ روغن بود و اسیب ندیده بود اما بخاطر تمیز شدن دادم انها را هم رنگ کردند که پول ان با خودم بوده است خوب دیگر چه میخواهید هر چه هم دادگاه بریده باشد من ان پول را حق خودمان نمیبینم و این را با پدر هماهنگ کرده بودم چرا با داداش افتادین به جون پیرمرد

بسیار پشیمان بود و اشک می ریخت دنبال پدرم رفت و او را به خانه برگرداند و اشتی کردند دیدم حالم مساعد نیست و امروز امین شیفت نیست می تواند در بلند کردن دیگ کمکم کند بلند شدم یا علی گفتیم و یواش یواش نذری را بار گذاشتیم و پخش کردیم بسیار هم عالی در امده بود خدا را شکر، که توانستم اینبار هم برای غذای هیات عزاداران اقا ابالفضل ع قدمی بردارم و خداراشکر که باز هم خانواده دور هم هستیم و به واسطه خیر و برکت اقا همه خوش و سلامت کنار هم هستیم، انشااله حال من هم کمی استراحت کنم بهتر میشود

ممنونم اقا جان که سایه تان بر سر خانه مان هست پشت و پناه همه مظلومینی واسطه شوید برای همه مسلمانان جهان انشااله اقا و سرورمان عج ظهور کنند

امین یا رب العالمین


راستی از صبح چندبار یادت کردم و امدم به تلگرامت سر زدم اما نبودی، انشااله هر کجا هستی خدای رحمان مراقبت باشد و عزاداریهایت قبول حق مرد با ایمان رویاهایم

  • ۹۶/۰۷/۰۷
  • شکوفه

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی