شکوه زندگی

کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

شکوه زندگی

کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

شکوه زندگی

زندگی شیرین تر از آنست که فکرش را بکنی، فقط باید آنکه می بایست باشد، با تمام وجود باشد نه سایه و هاله ای از بودن
بخاطرت از خیلی چیزها گذشتم اما بخاطرم یک ذره گذشت نکردی
کاش می توانستی عظمت عشق مرا درک کنی
اما چه سود از گفتنهایی که حاصلش سکوت است
کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

پیام های کوتاه
بایگانی
پیوندها
  • ۱
  • ۰

ثبات شخصیتی

نمیخوام سر این موضوع برم بالای منبر و بحث علمی کنم چون اصلا علمشو ندارم که در مورد مسائل روانشناختی و رفتاری اظهار نظر کنم، از منظر یک روانشناس یا کارشناس مشاوره و راهنمایی این موارد قطعا مباحث علمی تری رو در بر میگیره من صرفا بر پایه آموزه های تجربی خودم در طول سی و اندی سال که تونستم خوب و بد رو از هم به نوعی تشخیص بدم فقط اینو با قطعیت میدونم که طرف آدمهایی که دروغ میگن نباید رفت بزرگترین عامل عدم ثبات شخصیتی به نظرم دروغگویی هستش

حتی اونیکه از نظر احساسی در هر دوره ای از زندگی رفتار متغیری از خودش بروز میده رو میشه باهاش کنار اومد چون مسائل احساسی به شرایط روحی، موقعیت مکانی، اجتماعی و خانوادگی اون لحظه فرد بستگی داره و این به نظر من نمیتونه عاملی برای عدم ثبات شخصیتی فرد تلقی بشه اما عادت به دروغگویی به نظرم یکی از عوامل بارز باری به هر جهت بودن و عدم ثبات رفتاری و شخصیتی فرد هستش

دیروز دورکار بودم و مسوول دفتر معاونت جدیدی که به تازگی به اونجا منتقل شدم مردی به شدت دروغگوست

خدا بخیر کند عاقبت ما را با او

زنگ زده به گوشیم بعد کلی عذرخواهی میگه پاسخ طرحی که اینهمه دنبال پیوستش بودی رو هنوز دفترتون نفرستاده اما پاسخ اون یکی دفترمون که پیوست دستشون مونده بود ازشون گرفتیش الان زودتر به دستمون رسیده چه عجله بی موردی داشتید شما

بعد از قطع تماس، رفتم به کارتابلم در زنجیره مدرک نامه میبینم پاسخ من هنوز امضای مدیر نشده اما نامه اون یکی دفتر هم امضای مدیر نشده که هیچ از طرف معاونت بازگشت به فرستنده هم شده چون اشتباه تهیه شده و کی بازگشتش زده همون آقای مسوول دفتری که ادعا میکرد نامه امضا شده

اینطور مسائل در ساختار اداری میتونه باعث تنش بشه و این آقا ظاهرا خوب بلده چطور تنش ایجاد کنه و دروغ ببافه

چند دقیقه بعد مدیرکل دفتر جدیدم بهم زنگ زده که فلانی موضوع چیه پاسخ شمارو من خوندم و به نظرم زودتر میشد تهیه بشه، براش توضیخ دادم که من دنبال پیوست دویدم و یک روزه روی این طرح نظر گذاشتم چشمم در اومد تا خوندمش و در ضمن اقای فلانی که اینطور گفتن حقیقت نداره و موضوع از این قراره، گفت تازه فهمیدم این صغرا و کبرا چیدنها زیر سر کی هستش و باید ایشونو ادب کنم دارند با شما به عنوان نیروی جدید مقابله ناجوانمردانه میکنن، خندیدم گفتم خانم دکتر مگه تو این اداره جوانمردی هم پیدا میشه، تا میتونن کار مردمو پیچ میدن تا میتونن برای هم میزنن و از همه بدتر دروغ میگن که پاسخ داد نشان از ضعفشون هست شما ادم توانمندی هستید نمیخوان پیش معاون پرزنت بشین، گفتم والا من خودمم نمیخوام هیجا پرزنت بشم فقط میخوام آروم کارمو انجام بدم که ادامه داد نفرمایید خانم ما به شما نیاز داریم از این به بعد تمام طرحهای دفتر باید به تایید شما برسند، آب دهانم خشک شد هول گفتم نه توروخدا، با من اینکارو نکنید، بعد به خودم اومدم قضیه رو جمع کردم، مدیرم کلی خندید و گفت نگران نباشید دفتر من جایی نیست که ملخ بتونه توش ملق بزنه و شما هم بهتره بدونید دفتر ما یه پست خالی معاون داره که حالا ببینیم قسمت چی میشه، تشکر کردم و گفتم من بی هیچ پستی هم کارمو انجام میدم، خودشو جمع کرد و گفت اونو دیگه لطفا بگذارین به عهده تصمیمات بنده، فهمیدم زیاده روی کردم عذرخواهی کردم و خواستم خداخافظی کنم گفت جالبه شخصیت شما، به زور باید یقه ات را بگیرند بهت پست بدن، گفتم نه خانم دکتر من فقط زیادی مسوولیت پذیرم و خودم اذیت میشم، خلاصه گفت حساب و کتاب این مسوول دفتر دروغگو هم با من شما دخالت نکنید

از قضا اینم قصه دیروز ما

:)

دروغ بده، دروغ نگیم، رسوا میشیم آبرومون میره ها :))))

وای چقدر خندیدم، معلم مهد خوبی هم میشدما :))

  • ۹۹/۰۴/۱۹
  • شکوفه

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی