شکوه زندگی

کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

شکوه زندگی

کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

شکوه زندگی

زندگی شیرین تر از آنست که فکرش را بکنی، فقط باید آنکه می بایست باشد، با تمام وجود باشد نه سایه و هاله ای از بودن
بخاطرت از خیلی چیزها گذشتم اما بخاطرم یک ذره گذشت نکردی
کاش می توانستی عظمت عشق مرا درک کنی
اما چه سود از گفتنهایی که حاصلش سکوت است
کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

پیام های کوتاه
بایگانی
پیوندها
  • ۰
  • ۰

خدا خیرت بده دخترم

کاری نکردم، من واقعا در مقابل زحمات شما، کاری نکردم پدر عزیزم 

خیلی روز سختی داشتم، پدرم با اینکه هر دو دوز واکسن رو زدن، مبتلا شدن و حالشون خیلی وخیم هستش، مادرم رو ازشون با یک بدبختی جدا کردم خودم مراقبش هستم، پسرمو امروز فرستادم واکسن دانشجویی زد، پیش بابا هستم تا حالش خوب بشه، خیلی نگرانشم، سرفه های خلط دار بدی داره، البته سرفه خشک بدترین حالتشه که خودم تابحال سه بار درگیرش بودم، الان حال خودم کمی بهتره و فکر نکنم جز من کسی بتونه از بابا مراقبت کنه، حقیقتش اینه که جز مادرم بقیه میترسن بیان پیشش، البته خوب ریسک هم داره و بهشون خرده ای نگرفتم 

اما من که درگیر بودم هیچوقت پسرم راضی نشد تنهام بزاره، اینبارم راضیش کردم بخاطر بابا بود و خوشحالم که پیشش نبودم البته پریروز اومد بهم سر زد و رفت و امروز بلاخره تونست واکسنشو بزنه 

 

ایشالا خدا خودش بهم کمک کنه بتونم برای بابام کاری بکنم زودتر خوب بشه 

بابا خودش ترسیده مدام بهم میگه اگه حالم بدتر شد منو لطفا بیمارستان نبر و خودتم برو خونت نزار مادرت بیاد پیشم بعدا بیاین سراغم اگه زنده بودم 😔💔 خیلی اوضاع بدی رو میگذرونیم، خدا خودش کمکمون کنه فقط 

 

نگران شما هم هستم، ایشالا هر چه زودتر خوبه خوب بشین 

 

 

 

هر کاری کردم اینجا درددل نکنم نشد، وضعیت روحی خوبی ندارم اما امیدم شدیدا بخداست 

 

بعدا نوشت:

+ نمیتونم پلک روی هم بزارم، جلوی روم دراز کشیدی و با دقت نگاهت میکنم به تمام خطوط چهره ات، انگار میترسم از لحظه ای که چشم باز کنم و نباشی 

+ تب پایین نمی آید اما من کوتاه نمی آیم باید شکستش بدهم، کلدستاپ چاره کار شد، هر از چندگاهی بلندش می کنم بنشیند و با کف دست خالی کرده مشت میکوبم پشت ریه هایش تا خلط ها کنده و به بیرون رانده شوند تا بتواند راحت نفس بکشد، بابا جون منو ببخش اگر محکم میزنم و با هر ضربه ناله خفیفی میکنی، باور کن قلبم دارد هر دقیقه مچاله تر می شود، فقط لطفا خوب بشو 

+ مامان هر ساعت زنگ میزند حالت را می پرسد، راستی که خیلی خوش بحالت یکی اینقدر دوستت دارد، میدانی چقدر حسودی ام شد بهت بابا جان 

+ امین داداش اومد تا پشت در و از دور نگاهت کرد دلش طاقت نمی آورد برود، اما به رویش در را بستم، میدانم ناراحت شد اما بخاطر خودش بود 

+ نوید پسرم هر چند ساعت در واتس اپ پیام میدهد که مامان تورو خدا مراقب خودت باش عمر من هستی ها و من برای نوشته هایش ضعف میکنم که اینقدر مهربان است، او حتما همسر مهربانی خواهد شد، من به او عشق ورزیدن را خوب آموخته ام دستم درد نکند💕

 

 

 

 

 

 

  • ۰۰/۰۶/۲۰
  • شکوفه

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی