با عرض پوزش اومده بودن عیادت آبجی حرفام نیمه کاره موند
خلاصه اینکه سرتونو درد نیارم آبجی عمل شد و برگردوندنش آی سیو، بماند که پشت در اتاق عمل بر من چه گذشت که گفتن خونریزی شدید داره و احتمال کما هست... اون چهار ساعت عین چهارسال بر من گذشت
ساق پا نزدیک به مچ اندازه هشت سانت کلا استخوانها خورد شده جمعوجورش کردن و هشت تا پین و پلاتین خورده، کبدش خداروشکر بازسازی شد و برگردوندیمش خونه خودش، این آبجیم مستقل زندگی میکنه و بسیار پرتلاش و غیرتمنده، تو خونه کمکش کردم سالن ناخنکار راه انداخته و خودش مدیریتش میکنه دونفر هم پیشش کار میکنن، بماند که تو این مدت به زور تو تخت نگهداشتمش که پاش اوکی بشه، خداروشکر چهارشنبه هفته گذشته وقت دکترش بود عکس انداختن از پاش و خوب جوش خورده بود البته تا پایان اردیبهشت باید همچنان زمین نزارش، دیگه مثل قدیما شکستگیها رو گچ نمیگیرن
از شنبه تا چهارشنبه مامان سوری پیشش میمونه از چهارشنبه عصر تا جمعه عصر شیفت من هستش، الان دیگه برگشتم خونه که آماده بشم فردا برم اداره، تو این دو روزی که من پیش آبجی هستم پسرم تنهاست و مدام پیگیره کی برمیگردم با اینکه خودش میدونه عصر جمعه میام خونه... اما مثل بچگیهاش من هم مامانشم هم دوست و همبازی کودکیهاش... برسم خونه کلی حرف از دانشگاه داره و مشتریهای کارگاهش :))
مغزمو کار میگیره، از فردا هم که همکارا جاشو میگیرن، کلا مامان شکوه استراحت تعطیله فعلا
اینم تعطیلات خود را چگونه گذراندید ما، بماند که از بیست و سوم اسفند کرونا گرفتم تا پنجم فروردین هم تو رختخواب بودم، چون بیماری زمینه ای دارم بچه کرونا هم برای من غول کروناست چه برسه اون مامان کرونا که اون اوایل گرفتم و داشتم غزل خداحافظی رو میخوندم...
روزهای سخت تو زندگیم بسیار بوده، مثل هممون، حالا یه ذره کمتر یه ذره بیشتر و در مدل های مختلف، اما خدا خودش کمک میکنه و از همش عبور میکنیم و اون وسطا کلی تجربه کسب میکنیم و بزرگتر میشیم، من که دیگه اونقد بزرگتر شدم میترسم بازم ادامه داشته باشه این بزرگ شدنم دیگه تو پوست خودم جا نشم :)))
- ۰۲/۰۱/۱۸
خدا قوت و سلامتی بده به شما :))