شکوه زندگی

کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

شکوه زندگی

کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

شکوه زندگی

زندگی شیرین تر از آنست که فکرش را بکنی، فقط باید آنکه می بایست باشد، با تمام وجود باشد نه سایه و هاله ای از بودن
بخاطرت از خیلی چیزها گذشتم اما بخاطرم یک ذره گذشت نکردی
کاش می توانستی عظمت عشق مرا درک کنی
اما چه سود از گفتنهایی که حاصلش سکوت است
کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

پیام های کوتاه
بایگانی
پیوندها

۸۹ مطلب در آبان ۱۳۹۴ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

امروز من

هلا ای دل, پریزادی از این عالم مرا بیگانه کرده است
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

مسلمانان مسلمانان پریرویی مرا دیوانه کرده است
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

میفهممت
دیگه دوستم نداری
)):
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

نمیدونم چرا شب میشه حالم بد میشه
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

:))
انلاین بودی
برای هر کی اومده بودی به من چه همینکه بودی خوشمان امد خیلیهو :)))))
چه نامرد بود زودی در رفتیا
:))))))
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

موقع خلال اون حلقه اول داشتم به این فکر میکردم که اگه اون حلقه این شکلی نبود من میتونستم ببینمش؟! نه
و بعد یادم افتاد ادما هم همینطورن گاهی بعضیا از قیافه هاشون و یا هیکلشون و هر نقصی که خودشون نقص میبینن و من بهش میگم تفاوت, احساس شکست احساس یاس و احساس از دست رفتن میکنن و اینجا بود که با خودم گفتم کاش اونها اینطور فکر نکنن اینطور احساس نکنن چون همون ویژگی میتونه براشون یه فرصت باشه کاش همیشه به هر چی که هستن افتخار کنن و ازش استفاده کنن برای موفقیتهاشون و باور دارم که میشه و میتونه باعث موفقیتهاشون بشه
:))
و این بود قصه حلقه ی سیب زمینی اول که الان سرخ شده قبل اینکه سیاهتر بشه
:)))
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

رفتم برای اقا پسر یه غذایی اماده کنم رفتم به صفحه ها نبود بعد رفتم تلگرام ساعت ۹صبح بوده و بهش لبخند تلخی زدم گفتم چه عجب و بعد با خودم گفتم بخاطر من که نیومدی بخاطر اونیکه اومدی به تلگرامت خوشبحالش که یادش بودی رفتم اشپز خونه یه سیب زمینی پوست کندم و اونارو حلقه کردم که بتونم خلال و سرخشون کنم نمیدونم چرا اینطوری میشم تنم خیس عرق میشه سرم گیج میره نمیتونم وایسم گفتم الان دستمو میبرم چاقورو گذاشتم کنار اومدم نشستم بعد چند دقیقه که رفتم سراغ حلقه های سیب زمینی نگاه کردم دیدم دارن سیاه میشن گفتم الویت با اونیه که اولین برشو بهش زدمو حلقش کردم سر سیب زمینیه خراب بود حلقه اون قسمت که اولیش بود کجو کوله بود زود تونستم پیدا و خلالش کنم

ادامه در پست بعدی..
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

بلاخره رسیدم خونه دیشب حالم بد شده بود سردرد تهوع کلیه هام داشت منو میکشت قلبم چنان یه خط درمیون میزد که گفتم دیگه تموم شد میخواستم حتی ازش خداحافظی کنم بگم حلالم کنه اما نصفه شب بود خلاصه اینکه از قدیم گفتن بادمجان بم افت ندارد بله
:))
نسبتن بهترم و بهتر از این هم میبودم اگر اینهمه پرستار محترم دستامو دنبال رگ گرفتن برای تزریق یک عدد سرم ناقابل سوراخ سوراخ نمیکرد سیاهو کبودم کرد من نمیدونم اینا کجا درس خوندن کجا کار کردن
خیلی خسته ام خوابم میاد تازه یه کم دردم افتاده اون وسطه خندم هم گرفته بود با اون هیبت درد کلیه هام دندونم هم درد گرفته بود ذوق ذوق میکرد بهش گفتم جوجه تو عددی نیستی بشین سرجات این کلیه و قلب وقتی وسطن تو دیگه چی میگی اخه والا
:))
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

غروبی زنگ زدم حال بابارو بپرسم قلبش درد میکرد گفتن رفته ختم دو تا از روفقای قدیمیش سکته کردن فوت شدن بابا حال روحیش خوب نیست بدجور نگرانشم فردا میخوام برم پیشش میترسم از اینده ای که نداشته باشم
)):

راستی کارنامه اقا پسرو دادن بازم شاگرد اول شده اما اولینباره اقا پسر مطلق گرای بنده معدلش ۲۰ نمیشه ۱۹/۷۷ شده علومو ریاضی ۱۹ و اجتماعی ۱۸، رسما از مدرسه اومده عزای عمومی اعلام کرده کلی سر به سرش گذاشتم تا اخماشو باز کرده رفتم براش شیرینی ناپلیونی گرفتم :))
کیبورد گوشیم همزه و یه همزه دار نداره با چه وضعیتی نوشتم ناپلیونی :))))
میگه بیا بخوریم دیگه میگم خوب من یه نصفه باقیش مال تو میگه امروز دیابت تعطیله با اینکه چشمم درد میکرد نگفتم نه جات خالی اقا :))
  • شکوفه