شکوه زندگی

کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

شکوه زندگی

کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

شکوه زندگی

زندگی شیرین تر از آنست که فکرش را بکنی، فقط باید آنکه می بایست باشد، با تمام وجود باشد نه سایه و هاله ای از بودن
بخاطرت از خیلی چیزها گذشتم اما بخاطرم یک ذره گذشت نکردی
کاش می توانستی عظمت عشق مرا درک کنی
اما چه سود از گفتنهایی که حاصلش سکوت است
کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

پیام های کوتاه
بایگانی
پیوندها

۲۵ مطلب در مهر ۱۳۹۶ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

سه روزه مدام بارونه، طبیعت زیبای سیاهکل، لاهیجان، استارا، تالش، رشت، سنگر و یه عالمه شهر دیگه که ازش بازدید داشتیم ادمو به هیجان میاره دلم میخواد یه روز بیام استارا زندگی کنم در یک روستایی نزدیک امامزاده، هر وقت دلتنگت شدم بیام یه دوری بزنم تو را نفس بکشم ارام بشوم برگردم به دنیا

امروز ماموریت ما تموم میشه و برمیگردیم تهران

از همین الان دلم گرفت

دیشب خواب عجیبی دیدم در یک کلبه جنگلی کوچولو توی یک دیزی سنگی سر هیزم ابگوشت بار گذاشته بودم و مدام منتظر مهمانی بودم که نمی دانستم کیست، هی میرفتم سر یه پلی که رودخانه زیرش در جریان بود و دوردست را نگاه میکردم اما هیچکس نبود صدای اب صدای پرنده ها صدای نوک زدن دارکوب به درخت، بسیار دل انگیز بود

ان سفر کرده که صد قافله دل همره اوست

نیامد

هر کجا هست خدایا به سلامت دارش

.

کاش روزی به وبلاگت می امدم میدیدم یک خط نوشته ای انهم فقط برای من

  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

تازه فهمیده ام تنها نقطه ی ارام دنیا برای من امامزاده استارا است تمام پله ها را تمام حیاط را وجب به وجب قدم گذاشته ام نمیدانم کجا قدمهایم جای قدمهایت فرود امده اند اما میدانم اینبار که انجا بروی قطعا در قدمهای من ذره ذره وجودت ثبت خواهد شد و من روزی برای داشتنت حتی شده به ذره ای از خاک قدمهایت به انجا باز خواهم گشت

ایدی تلگرامت را عوض کرده ای همان ادرس ایمیلی که حرفهای تلخ و شیرینت را از ان خوانده ام پس این خط هنوز هم مال توست

حس غریبیست هنوز از استارا خارج نشده دلم میخواهد به امامزاده برگردم شاید تو امده باشی

اشکهایم بی امان سرازیرند و اصلا مهم نیست کسی مرا با اینحال ببیند انها چه میدانند چه دردی چه حسرتی در سینه دارم

قطعا نمی دانند اما خدا می داند امامزاده استارا هم خوب می داند دیشب خواب سیدی را دیدم که گویا یکی از ان بزرگان باشد خیلی به ارامش دعوتم کرد انگار که بخواهد بگوید حاجتت را داده ام دیگر بیقراری نکن

  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

الان رسیدیم امامزاده استارا، کلی تو را انجا نفس کشیدم مهربانم و چقدر اشک در چشمانم حلقه شد، کلی درددل کردم و تو را از او خواستم حتی به یک سلام، عجیب دلم گرفته است عجیب دلتنگتم و عجیب هنوز هم دوستت دارم نازنینم

  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

گیلان

از صبح که راه افتادیم مسافت تهران تا منجیل رو دو ساعته اومدیم بعدشم رودبار و بعد هم رشت، قسمتی از ماموریت امروز انجام شد قسمتی هم به فردا و خلاصه روزهای دیگر تا اخر هفته، امیدوارم چهارشنبه دیگه خونه باشم، این چند شب رو چون تنها خانم گروه هستم تنهایی در رشت ماندم و اقایون گروه رفتند عشق و حال لب دریا، قبلا هم تنها سفر رفته ام و تنهایی خیلی از شبها را صبح  کرده ام، این شبها نیز به یاد پروردگار میگذرند، راستی عکس پروفایل تلگرامت یک دنیا عشق است مهربانم، برایم دعا کن کاش بدانی چقدر به دعاهایت به ندای قلب مهربانت محتاجم

  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

مهر

پاییز امد و اول مهر شد، امروز دارم میرم ماموریت گیلان و سر راه اقا پسر جیگر مامانو میزارمش مدرسه، دلم براش تنگ میشه یک هفته دوری از فرزند دلبند کم نیستا

تبریک به همه دانش اموزا و تبریک به همه معلما مخصوصا خانم معلم گل شما نازنینم و همسر مهربانتان که باید قدر تو را بداند که گفتی همیشه دوستت دارم خانم معلم گلم و همسر مهربانم، خدا برای هم نگهدارتون 

😊🌹💕

  • شکوفه