شکوه زندگی

کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

شکوه زندگی

کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

شکوه زندگی

زندگی شیرین تر از آنست که فکرش را بکنی، فقط باید آنکه می بایست باشد، با تمام وجود باشد نه سایه و هاله ای از بودن
بخاطرت از خیلی چیزها گذشتم اما بخاطرم یک ذره گذشت نکردی
کاش می توانستی عظمت عشق مرا درک کنی
اما چه سود از گفتنهایی که حاصلش سکوت است
کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

پیام های کوتاه
بایگانی
پیوندها
  • ۰
  • ۰

امروز من

حس خوبی ندارم از خودم عصبانی ام
من دروغ گفتم و بیشتر این ناراحتم میکنه که از روی ترس دروغ گفتم این خجالت اوره ناجی حق داره هر چی بگه
دو روزه فکر میکنم خدا اصلا منو دوست نداره دیگه باهاش حرف میزنم نماز میخونم گوش نمیکنه حتی انگار میگه دیگه با من حرف نزن دیگه نماز نخون
میدونی چیه به این که برای خدا شریکی قایل نشی و جز او از هیچکی نترسی باید حتما برسی تا بتونی از خودت راضی باشی من بهش رسیده بودم ولی بخاطر ترس از مدیرم و منافع کاری دیروز دو تا دروغ گفتم اولی رو که گفتم مجبور شدم دومی رو هم بگم درست در همون لحظات تمام تنم داغ شده بود کف پام انگار رو اتیش بود صورتم سرخ شده بود من با تمام وجود خدارو حس کردم که با تاسف داره منو نگاه میکنه
)):
ادم بدی هستم
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

امشب بخاطر شاگرد ممتازی اقا پسر دعوت شدیم به مراسمی که بمناسبت عید غدیر هم جشن کوچکی بر پا بود
خیلی بهش خوش گذشت مدام دست زد و خنده روی لبهاش بود و من مدام قوربونه قد و بالاش رفتمو خداروشکر کردم بخاطر وجودش تو زندگیم بخاطر شادیهای لحظه به لحظه اش

پسر گلم مامان به تو افتخار میکنه که اونقدر مسوولیت پذیر بودی که وظیفتو بخوبی انجام دادی و از اول ابتدایی تا سال هشتم همیشه با کارنامه های کاملا تکراریت روبرو بودم : )))))
از اول تا اخرش فقط بیست بیست و بیست
: ))))
داداش کوچیکم مدلم بهش میگفت فکر نکن هنره کارنامه تکراری همش بیست داشته باشی تو وقتی هنر کردی که بتونی فقط بیستو پنج صدم بشی اخه همچین افتخاری تو کارنامش داره یه سال از ریاضی شد بیستو پنج صدم
: ))
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

دریاییو تعریفتو از ماهیها خیلی شنیدم
دریاییو من بینهایت در تو مروارید دیدم

عیدت مبارک عزیزم

خیلی وقته هیچ عیدی دیگه برای من عید نیست
عید وقتی میاد که تو بهم تبریکش گفته باشی
عید وقتی میاد که تو در کنارم بوده باشی
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

حضرت قاسم در حصار دشمن در میان بهبوهه جنگ در تشنگی و تگنا بر سیره حضرت رسول ص عمل کردند و ازدواج کردن چطور از ما انتظار دارین مسلمان باشیمو بر راه رسولمان نباشیم ما مراعات دل هموطنان خودمونو کردیم حتی دل خودم پر از درد بود که همکارای تحصیلکرده جوان باهوش و کارامد کشورمونو از دست دادیم
دوست من هر چی اینجا میخونی واقعیه واقعی هستش اینا جز اعتقادات منه که سعی میکنم تو زندگیم اجراش کنم و در زندگی دیگران تا میتونم بطور مثبت اثرگذار باشم شما چه خبر دارین از دل خون من که حتی عشقمو به حجله دامادی فرستادم

میبینی بعضی حرفارو نمیشه جواب نداد نمیشه اشک نریختو جواب داد
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

به سلامتی گذشتو تموم شد اما حالم دوگانه بود یه چشمم میخندید و چشم دیگم برای همکارام اه و اشک بود
بلاخره جز کشته شدگان معرفی کردنشون و حالم بسیار دگرگون بود به احترام جان باختگان حادثه منا و با موافقت خانواده هامون شادیمونو در سکوت برگزار کردیم تا خشنودی و لبخند خدارو بدرقه راه این دو جوان عزیزمون کرده باشیم
چقدر او مرا یاد تو انداخت حتی وقتی از خدمتش گفت اینکه کجا رفته خدمت,
خیلی رفتارها و اخلاقش, متانتش حرفهایش و نگاهش به زندگی
خیلی شبیه توست
دلم برایت تنگ شده
خیلی
مراقب خودت باش نازنینم
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

ببین چقد بچه با معرفتیه زنگ زده میگه ما همه دنبال قر و فرمون رفتیمو بابا بنده خدا هم شدن اژانس ما, شرمنده ام شما در حقمون مادری کردین
همچین داماد فهمیده ایی داریم ما
:))
حالا نمیدونه از جون دارم براشون مایه میزارم برا خاطر اینه که خیلی شبیه تو هستش
همچین نیومده دل منو برده دوسش دارم بعض شما نباشه پسر گلیه
خیلی خیلی,
درست مثل خودته
پا میشه میشینه میگه یا الله, یا فاطمه زهرا
همچین دوسش دارم که نگو
ایشالا خوشبخت بشن همه جوونا خوشبخت بشن
:))
خوب برم برای امشب هزارتا کار دارم رفتم خرید کردم با هزار جون کندن چهار طبقه اوردمش بالا نشستم خستگی در کنم و به تو عزیزم سری بزنمو چهار کلمه با هم اختلاط کنیم داداش
:)))
خوب فعلا
:))
خیلی دارمتا
دوستو میگم
دوست دارمت
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

انگار شبو نخوابیدم بسیار خسته ام جسمم روحم داغونه
چشمام پف کرده کلی دیدنی شدم دستو دلم به کار نمیره ولی مجبورم کارای مراسم ازدواج خواهر کوچیکه رو انجام بدم
واقعا چطور میتونم شاد باشم یا لاقل به روی مهمونام لبخند بزنم سختمه دلم میخواد تنها باشم و فقط خودم باشمو خدای خودمو این روح سرگردان که مدام میخواد یه چیزی رو بهم بفهمونه
شاید در این خلوت سه گانمون تونستیم به نتیجه برسیم
منتها امشب شب مهمیه باید به مهمونام فکر کنم اینکه چطور مراسم برگزار بشه که ابرومندانه باشه چطور پذیرایی کنم از همه سختتر بخش خرید کردنه هزینش به کنار اینکه چی بخرم بهتره سختتره
ایشالا که خوب پیش بره و همه جوونا خوشبخت بشن
اقای داماد بدجور منو یاد تو میندازه یاد ایمانت یاد خوبیهات
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

احساس خفقان و خستگی داشتم از شدت اشک و دعا به درگاه الهی حال غریبی داشتم بلاخره خوابم برد و باز هم همون حس غریب
داره صدام میکنه میبینمش حس میکنمش منتها نمیفهمم چه خواسته ای ازم داره از خواب پریدم غرق در اشک خودم بودم به شدت قلبم تیر میکشه فکر میکنم ایا این شب سنگین به صبح میرسه ایا این روح سرگردان به زودی به ارامش خواهد رسید کاش لاقل مفقودین این واقعه پیدا بشن یا لاقل خبری از اجسادشون بشه زودتر دفن بشن اینطور در بلاتکلیفی و عذاب نباشن خانواده و دوستانشونم از این حال و هوا دربیان نمیدونم براشون ایت الکرسی بخونم یا فاتحه
خدا خودش به هممون صبر بده
در برابر درگذشت هیچ فردی اینطور حال و هوایی نداشته ام او مدام میخواهد چیزی را به من بگوید ولی نمیدانم چیست
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

خداروشکر
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

از دیشب تا حالا همراه من بوده بوضوح احساسش میکنم و درونم پر از غم و غصه هستش
خیلی وقته دیگه با هم همکار نبودیم اما دوره ارشد همکلاس بودیم خیلی جاها هوامو داشت مریض بودم برام جزوشو اسکن میکرد میفرستاد
نمیدونستم ایشونم جز مفقودین منا هستن
تا حالا یه طورایی با دو تن از مفقودین این فاجعه انسانی مربوط میشم

امیدوارم فقط امیدوارم هیچکی از خانواده تو جز اسیب دیده ها نباشه مشابه فامیلیت چندتا بود برات نگرانم امیدوارم نسبتی باهات نداشته باشن
اونقدر دلم گرفته بود که نشستم برای این اقای همکارم که همکلاسم هم بودش یه دل سیر گریه کردم میگن کادوهاشو که برای بچه هاش خریده دوستش داره میاره خیلی غم انگیزه خدا به خانوادش صبر بده یه طورایی هممون امیدمونو از دست دادیم
  • شکوفه